یکی از کارهای ما برای حفظ حرمت شما به عنوان انسان این است که می توانید مضمون ماجرا را نزد خودتان محفوظ بدارید، حالا چه به صورت یک تمرین اختصاصی باشد و یا به صورت یک نمایش گروهی. ما به مضمون نیازی نداریم. در هر شرایطی سر و کارمان با فرآیند است. مضمون ربطی به کار ما ندارد، به علاوه در اغلب مواقع باعث ناراحتی نیز می شود. ما دلمان نمی خواهد به محتوای قضیه گوش بدهی. تازه وقتی مضمون مشکلتان را با دیگران در میان می گذارید، ممکن است احمق به نظر برسید. قبل از آن که مضمون ماجرا را برای دیگران تعریف کنید، ما جلویتان را می گیریم و این کار خوبی است، مگر نه؟ بسیار خوب. اسم تو چیست؟

زن: تامی.

مضمون ماجرا را نزد خودتان محفوظ بدارید

تامی. اسم قشنگیه، (ریچارد بندلر پیچ و تابی به بدن خودش می دهد و چندین حالت شدید و مختلف را در صورتش نمایان می سازد). (به حاضران) هر واکنش غیرکلامی عجیب و غریبی نظیر این مفید است، علی الخصوص اگر مراجعه کننده ای گیرتان بیاید که قبلا تحت رواندرمانی بوده است. برای درهم شکستن الگوهای دیگران لازم است کاری کنید که آنها از حالت تعادل خارج شوند. زیرا در غیر این صورت آنها به شما همان چیزی را می گویند که قبلا به اشخاص دیگر گفته اند. آنها به نزد شما می آیند و پیغام از پیش ضبط شده ای را برایتان بازگو می کنند. ما یک بار نوار ضبط شده ای را از گفتگوی یکی از مراجعه کنندگانمان با روانکاور قبلی اش شنیدیم. در اولین جلسه با ما نیز در تمام مدت دقیقا همان حرفها را گفت. همان کلمات در راستای همان منظور. ما از توانایی او در بازسازی کلمات حیرت کرده بودیم. اوضاع به همین منوال بود تا این که در فرآیند مداخله کردیم. من به هوا پریدم و شروع کردم به داد زدن درباره و گفتم : “پروردگار تو را تغییر خواهد داد”. آسانترین روش برای روانکاوی این است که وارد واقعیت طرف مقابل شوید. آن خانم یک فرد محترم و مذهبی بود، و آسان ترین روش برای کمک به او به منظور ایجاد تغییر این بود که از مذهب کمک بگیرم. این کاری است که همه کشیشها انجام می دهند، این طور نیست؟ این عمل برای او قابل قبول بود. کاری که من کردم، در واقع بازتاب اطلاعاتی بود که او از طریق ضمیر ناخودآگاهش در اختیار من گذاشته بود و حاوی راهنماییهایی بود که به آنها نیاز داشت.