باید بروم

چگونه امیدوار بمانم وقتی درهای باز را به رویم میبندند؟

چه سان انتظار بکشم وقتی که میدانم بازگشتی نیست؟

چگونه وعده سبز شدن را به زمستان بدهم وفتی باران بهار دست یافتنی نیست؟

چرا گریه نکنم وقتی این بغض را راهی جز شکستن نیست؟

چگونه  بمانم وقتی چاره ای جر رفتن نیست؟

امروز از گنجشک هاشنیدم که روزهای شادی نزدیک است

بوی مهربانی می آید…

وفاصله ها از بین میروند……..

چلچله ها خبر از شکستن حصارهای جدایی دادند……….

وچشمه ها نشان از پر آبی………….

اما باز هم عشق در حوالی دورتر از سرزمین رویاهایم پرسه میزند………..

باید به دورتر از سرزمین رویاهایم بروم…

باید بروم……………..

 

اتاق تنهایی





دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.